.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام
.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام

حکمت الهی !! - حکایت

حکمت الهی !! - حکایت

فردی مؤمن یک همسایه کافر داشت. هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر را لعن و نفرین می کرد: "خدایا ! جان این همسایه کافر من را بگیر. مرگش را نزدیک کن"(طوری که مرد کافر می شنید).
زمان گذشت و فرد مؤمن بیمار شد. دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد .
مؤمن سر نماز می گفت: "خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای من را در خانه ام حاضر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس ... !".
روزی از روزها که خواست برود غذا را بر دارد، دید این همسایه کافرِ است که غذا برایش می آورد.
از آن شب به بعد، فرد مؤمن سر نماز می گفت: "خدایا ممنونم که این مرد شیطان را وسیله کردی که برای من غذا بیاورد. من تازه حکمت تو را فهمیدم که چرا جانش را نگرفتی!!!"
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی              تا بی خبر بمیرد از درد خودپرستی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد