.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام
.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام

امان ز لحظه ی غفلت که شاهدم هستی ! - ویل للمطففین

امان ز لحظه ی غفلت که شاهدم هستی ! - ویل للمطففین 

  

 

  

یکی از دوستان نقل میکرد که:
 
چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم. پس از انتخاب شیرینی ، برای توزین و پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم. آقای صندوقدار مردی حدوداً ۵۰ ساله بنظر میرسید. با موهای جوگندمی ، ظاهری آراسته ، صورتی تراشیده و به قول دوستان " فاقد نشانه های مذهبی!!!"
 

القصه...، هنگام توزین شیرینی‌ها ، اتفاقی افتاد عجیب غریب!  اتفاقی که سالهاست شاهدش حداقل در شهر (تهران) نبودم مدتها بود که چنین چیزی را ندیده بودم. آقای شیرینی فروش جعبه را روی ترازوی دیجیتال قرار داد، بعد با استفاده از جدول مقابلش وزن جعبه را از وزن کل کم کرد. یعنی در واقع وزن خالص شیرینی‌ها(NET WEIGHT) را به دست آورد. سپس وزن خالص را در قیمت شیرینی ضرب کردو خطاب به من گفت: "۸۰۰۰ تومان قیمت شیرینی به اضافه ۲۵۰تومان پول جعبه می شودبه عبارت ۸۲۵۰ تومان "
 
نمیدانم مطلع هستید یا خیر! ولی سایر شیرینی فروشیهای شهرمان ، جعبه را هم به قیمت شیرینی به خلق الله می فروشند. و اصلاً راستش را اگر بخواهید بیشترشان معتقدند که بیش از نیمی از سودشان از این راه است. اما فروشنده مذکور چنین کاری نکرد. شیرینی را به قیمت شیرینی فروخت و جعبه را به قیمت جعبه. کاری که شاید درذهن شمای خواننده عادی باشد ولی در این صنف و در این شهر به غایت نامعمول و نامعقول! 
 
رودربایستی را کنار گذاشتم و از فروشنده پرسیدم : " چرا این کار را کردید؟!! " ابتدا لبخند زد و بعد که اصرار مرا دید ، اشاره کرد که گوشم را نزدیک کنم. سرش را جلو آورد و با لحن دلنشینی گفت : " اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. ویل للمطففین…" و بعد اضافه کرد : " وای بر کم فروشان! داد از کم فروشی! امان از کم فروشی!"
 
پرسیدم : " یعنی هیچ وقت وسوسه نمی شوید؟!! هیچ وقت هوس نمی کنید این سود بی زحمت را…." حرفم را قطع می کند : "چرا!  خیلی وقتها هوس میکنم. ولی این را که میبینم…" و اشاره می کند به شیشه میز زیر ترازو. چشم می دوزم به نوشته زیر شیشه : "امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی! "
 
چیزی درونم گر می گیرد. ما کجاییم و بندگان مخلص خدا کجا!  حالم از خودم بهم می خورد. هزاربار تصمیم گرفته ام آدمها را از روی ظاهرشان طبقه بندی نکنم. به قول دوستم Label نزنم روی آدمها! ولی باز روز از نو و روزی از نو. راستی ما کم فروشی نمی کنیم؟ کم فروشی کاری ، کم فروشی تحصیلی ، گاهی حتی کم فروشی عاطفی!!!!!

 
به نقل از "آب حیات"

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا چهارشنبه 21 فروردین 1392 ساعت 21:11 http://hamechiaroome22.mihanblog.com

بسیار عالیست منتظر حضورتان هستم

سلام
با عرض پوزش، به علل گوناگون مدت زیادی از وبلاگ دور بودم و نتوانستم به نظرات پاسخ مناسب بدهم.
با عرض پوزش مجدد، شاید تاریخ رسیدگی به خیلی از نظراتتان گذشته باشد و نوشدارویی دیرهنگام باشد، با این وجود برآن شدم تا در حد امکان پاسخ مناسب را به نظرات بدهم
اومدم، نبودید!!
موفق باشید
در پناه حق

bmehdi شنبه 28 دی 1392 ساعت 14:16 http://beymorgh.blogsky.com

Slam.matlab khoobi bood.chera khodet neminvisi va faghat mataleb jaleb digaran ro naghl mi koni sheikh reza

سلام
با عرض پوزش، به علل گوناگون مدت زیادی از وبلاگ دور بودم و نتوانستم به نظرات پاسخ مناسب بدهم.
با عرض پوزش مجدد، شاید تاریخ رسیدگی به خیلی از نظراتتان گذشته باشد و نوشدارویی دیرهنگام باشد، با این وجود برآن شدم تا در حد امکان پاسخ مناسب را به نظرات بدهم
چه کنیم دیگه، گرفتاری نمیزاره، عوضش نون و قلم رو معرفی کردم که خودش مینویسه و خوب مینویسه
موفق باشید
در پناه حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد