.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام
.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام

صوفی ، صوفیه و تصوف 3

صوفی ، صوفیه و تصوف 

  

 

  

عشق مجازی: 
 یکی از مواردی که صوفیه در آن متهم به تجاوز از ظواهر شرع هستند مساله ی عشق مجازی است.
 متاسفانه انان چون معتقدند که "لمجاز قنطره الحقیقه "عشق مجازی را مجوز و سرپوشی برای گناهان خود قرار داده اند.این صوفیان که مدعی محبت خدا هستند در نفس خبیث خود صورت شخصی را که به او عشق می ورزند مجسم کرده و نام مبارک"الله"را بر آن گذارده و برای عشق او کارهایی انجام می دهند که چه بسا به جنابت آنان منتهی می شود.


 
چله نشینی 
 
تعریف چلّه و چلّه نشینی: 
 الف- معنای لغوی: چلّه در لغت، چهل روزی است که درویشان و مرتاضان برای ذکر و فکر و طاعت و عبادت خلوت گزینندو چله نشینی به قصة ریاضت و عبادت، معتکف چلّه خانه شدن برای انجام ریاضات و عبادات چهل روزه ، گوشه انزوا گرفتن ، ترک لذایذ دنیوی گفتن و در گوشة خلوتی به عبادت مشغول بودن است ، در تداول عامه کنایه از : خانه نشستن و کم معاشرت بودن و از دوستان کناره گرفتن است چهل شب درین حریم به خلوت تو چلّه بند - تا محرم حریم شوی در صف صفا. (عطار)
 ب- معنای اصطلاحی: چنانچه مدت خلوت صوفی چهل روز طول کشد آن را چهله یا اربعین خوانند. اهل حق به حدیث پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ که فرمود: هر آنکس که چهل روز برای خدا اخلاص ورزد چشمه های حکمت از دل او به زبان او جاری می شود استناد کردند و چنانچه خداوند اربعین(چله) موسی را به ذکر مخصوص کرده آنان نیز چله خود را با ذکر و یاد خدا صادقانه طی می کنند و روزه می گیرند و در خلوت می نشینندو با حق مناجات می کنند.
 
علل اختصار چله نشینی بر عدد چهل 
 مراد از خلوت پیش صوفیان مقید و مخصوص به اربعین نیست و صوفی زمانی که به خلوت می نشیند نباید به فکر آن باشد که پس از چهل روز بیرون می آید.
 نجم الدین کبری میگوید: شیخ بن عمار گفت: هر گاه داخل خلوت شدی به خود مگو که پس از اربعین از آن بیرون می آیی، زیرا هر که با خود چنین گوید در روز اول از خلوت بیرون آمده است، اما با خود بگو که این مکان تا روز قیامت قبر توست.
 یحیی باخزری گوید: این طایفة صوفیه را جمیع اوقات و روزگار باید که چنان باشد که در وقت چهله نشستن است ، هر چه در اول چهله مطلوب است در غیر چهله همان مطلوب می باشد.
اما آنچه موجب شده است که صوفیه خلوت را گاهی بر چهله اختصار کنند دو مسئله است: اول آیات قرآنی:
1- آیه 51 سورة 2 که حق می فرماید: "وقتی که وعده گذاشتیم با موسی چهل شب"
2- آیة 26 سورة 5 که خداوند فرمود: "ای موسی زمین مقدس رامدت چهل سال بر آنها حرام کردیم"
 3- آیة 142 سورة 7 که خداوند فرمود: موسی را سی شب وعده دادیم و آن را به ده شب دیگر کامل کردیم تا میقات مقرر خداوند سپری شد.
 دوم حدیث نبوی که می فرماید:"من اخلص لللّه اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه." یعنی کسی که چهل روز به خدا اخلاص ورزد، چشمه های حکمت از دلش بر زبانش جاری می شود . چهل عددی است که مفهوم صبر و آزمون دشوار "چهله نشینی" از آن برمی خیزدهمان گونه که عارف در دوره تربیت خود ناگزیر از تحمل چهل روز گوشه نشینی است تا به کمال برسد.

آداب چهله نشینی:
 در آداب و شرایط چهله نشینی موارد بسیاری را ذکر کرده اند که مهمترین آنها به شرح زیر می باشد:
اول تنها نشستن یا عزلت است که عزلت سه قسم است، عزلت در حال، عزلت در قلب، و عزلت در نفس و عزلت در نفس آن است که سالک در ابتدای حالش از مردم و هر چیز که با آن مانوس است کناره گیری کند.
 دوم: طهارت است که الوضوء سلاح المومن، سوم مداومت بر ذکر بدون فتور ، چهارم: ملازمت نفی خاطر است باید هر چیز که در خاطر او آید از نیک و بد جمله را به "لااله" نفی کند بدان معنی که هیچ چیز نمی خواهم جز خدای تعالی ، پنجم دوام الصوم، دائم در روزه بودن است، ششم: مراقبة دل خویش است با دل شیخ که فتوحات غیبی و نسیم ربانی ابتدائا از روزنه دل شیخ به دل مرید می رسد، هفتم ترک اعتراض بر خدای تعالی و هشتم تقلیل و کم کردن طعام و خوراک است نه چندان که ضعیف و بی قوت شود.
 
چهله نشینی از نگاه علما: 
 مرحوم حرّ عاملی در ابطال چله نشینی در کتاب خود "نقدی جامع بر تصوف"12 دلیل بر بطلان آن آورده است او در قسمتی از آن کتاب آورده است،بسیار جای شگفتی است که صوفیان در این باره به حدیثی از معصومین ـ علیه السّلام ـ استناد می جویند که فرموده اند:"من اخلص لِلله" در حالی که این حدیث علاوه بر ضعف در سند هیچ گونه اشاره ای به ترک خوراکی های حلال و انجام ریاضات خاص نداردوآنچه از این حدیث فهمیده می شود غیر از اخلاص در عبادت و پرستش دینی نیست. در موضوع اعتکاف پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در دهه آخر ماه رمضان در مسجد برای مدت سه روز یا بیشتر که صوفیان می کوشند آن را در جهت روا بودن خلوت نشینی و گوشه گیری تغییر و تطبیق دهند، بی شک چیزی که به چله نشینی یا گوشه گیری آنها کم یا بیش اشاره ای داشته باشدوجود ندارد، زیرا اعتکاف که سنت است تنها در ماه رمضان است آن هم برای روزهایی محدود و باید در مسجد انجام شود نه جای دیگر، همچنین کناره گیری آن حضرت برای عبادت در غار حرا در طول ساعت اندکی در روز بوده وگاهی هم یکی دو روز در آنجا توقف می فرموده و همسرش خدیجة (س) انواع خوردنی ها و آشامیدنی های پاکیزه رابرایش فراهم می کرده است.  

 

گوشه نشینی و اربعین از دیدگاه اسلام 
 دین مقدس اسلام، آئین معتدل و بدور از افراط و تفریط هاست از این جهت با روش های مرتاضان هند و راهبان مسیحی و اعمال و رفتار خلاف عقل سلیم مخالف است. مبانی تصوف و عرفان اسلامی در جهت نظری با قرآن مجید و احادیث نبوی و اقوال پیشوایان دین و مشایخ، و در جنبة عملی با سیرت رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اصحاب و یاران و رفتار امامان ـ علیه السّلام ـ و بزرگان دین منطبق است.
از نظر اسلام مقصود از ریاضت ، ترک دنیا و رهبانیت به روش هندوها و پیروان کلیسا و یا چله نشینی و عزلت صوفیان و اصحاب خانقاه نیست ، بلکه مقصود تمرین و وادار کردن خویش به کارهای خیر و سنن صالحه از ادای واجبات و ترک محرمات و سایر امور حسنه است . از آنجا که عزلت و گوشه گیری بعنوان عامل مهم در سعادت انسان مطرح است لذا منظور از عزلت در قرآن و روایات و معارف الهیه عزلت و گوشه گیری از عامل خطر و اموراتی است که برای سعادت اخروی انسان ضرر دارد.
 
 در قرآن و روایات سه قسم عزلت و گوشه گیری مطرح است: 
۱- عزلت و هجرت از گناهان شخصی  

۲- عزلت و گوشه گیری از شهری که انسان در آن شهر قادر بر حفظ دین خود نیست  

۳- کناره گیری و عزلت از گروهی که غرق در انواع معاصی و گناهان هستند.  

 

عرفا حقیقت واقعی عزلت را علاوه بر موارد یاد شده خلوت گرفتن از غیر و بخصوص از خویش برای یافتن مقصود واقعی می دانند، این خلوت گرفتن منافات با از منزل بیرون رفتن و کسب کار و معاشرت با مردم در حد لزوم ندارد، این خلوت در حقیقت خلوت دل است از تعلقات و وابستگی های به غیر. در تفسیر امام حسن عسگری - علیه السّلام ـ در تفسیر سورة بقره در چند موضع ذکر فرموده اند که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ از برای ذکر و تفکر و تدبر به کوه حرا تشریف می بردند و در حدیث آمده که آن حضرت خلوت نشینی را دوست می داشت. در روایات در بارة خواص اربعین آمده است که آفرینش انسان در شکم مادر در چهل روز فراهم شده است.و در خبری دیگر از قول خداوند متعال آمده است که سرشت آدم را چهل روز با دست خود تخمیر کرده ام ، از رسول خداـ صلّی الله علیه و آله ـ وارد شده که: بنده ای چهل روز ایمان خود را خالص نکند جز آنکه خداوند او را نسبت به دنیا زاهد و بی رغبت کند، درد ودوای دنیا را به او بنماید، حکمت را در دلش استوار دارد و زبانش را به حکمت گویا سازد. در خاصیت اربعین در ظهور استعدادات قرآن مجیدمی فرماید که:"حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه" بنابر این نهایت قدرت عقل در چهل سالگی است. در کافی ج6ص402 آمده است که: اگر کسی شرب خمر کند نمازش تا چهل روز حساب نمی شود و در جامع الاخیار فصل 109ص71 از رسول خدا آمده است که کسی که مسلمان را غیبت کند نماز و روزه اش تا 40 روز قبول نمی شود مگر اینکه آن شخص او را ببخشد. حضرت امام خینی روزی در بحث اخلاقی خود این حدیث را معنی کرد ."من بلغ اربعین ولم یتعصی فقد عصی" کسی که به چهل سالگی برسد و عصا بدست نگیرد گناه کرده است، می فرمود: سن چهل سالگی سن تکامل قواست و عصا به دست گرفتن در این سن رایج و معمول نیست پس مقصود عصای احتیاط در زندگی است که باید از این پس با عصای احتیاط گام بردارد.
در کتاب نور علی نور، علامة حسن زادة آملی آمده است که : هر عمل و ذکری که کمتر از اربعین باشد چندان اثر بارزی نداردو خاصیت اربعین در ظهور فعلیت و بروز استعداد و قوه و حصول ملکه امری مصرح به، در آیات و اخبار است. از رسول خداـ صلّی الله علیه و آله ـ وارد شده است که : کسی که چهل روز حلال بخورد خداوند قلب او را نورانی کند و چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می گرداند.

 
نتیجه: 
  
 چله و چله نشینی، یکی از اعمال و رسوم هایی بوده که مرتاضان و اهل تصوف انجام می دادند که در محلی که چله خانه نام داشت ، مدتی را به انجام عبادات و اذکار که مطابق با آداب و شرایط مخصوص بود می پرداختند.از نظر اسلام و عرفان اسلامی، افراط و تفریط در ریاضتهاو گوشه نشینی مورد قبول نمی باشد، ریاضت و گوشه گیری، تمرین و وادار کردن نفس است به کارهای خیر و اعمال صالحه، که منافاتی با کسب و کار معاشرت با مردم در حد لزوم ندارد. آداب و دستور العملهای آن نیز مأخوذ از قرآن و روایات می باشد.
 
 
تصوف از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام 
 
 روایات در مذمت تصوف 
در منابع مختلف روایاتی از ائمه علیهم السلام در مذمت تصوف گرد آوری شده است که در این جا به برخی از آنها اشاره می کنیم : مستدرک ج2ص92 ، اصول کافی ج5ص65 ، تحف العقول ص348 ، بحارالانوار ج 10 ص 351 ، بحارج49 ص275 ، سفینه البحار ج5 ص200

تصوف از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام
 پیشوایان راستین اسلام که حافظان دینند ، بیش از همه با افکار انحرافی و بدعت دینی مبارزه کردند و پیروان خویش را از پیروی صوفیان و هر گروه باطل دیگر بر حذر می داشتند و در این باره احادیث فراوانی از معصومین علیهم السلام وارد شده است تا آنجا که مرحوم «شیخ حر عاملی» (متوفی 1104 ه-ق) صاحب کتاب «وسائل الشیعه در کتابی به نام «الاثنی عشریه» روایاتی در انکار و نکوهش آنان نقل کرده است وی می نویسد:
«جمیع الشیعه انکروهم» (ای الصوفیه) و نقلوا عن احادیث کثیره فی مذمتهم و صنف علماء الشیعه کتبا کثیره فی ردهم و کفرهم منها کتاب الشیخ المفید فی الرد علی اصحاب الحلاج و ذکر فیه ان الصوفیه فی الاصل فرقتان حلولیه و اتحادیه» (الاثنی عشریه ص53)
 «تمام شیعیان ، فرقه های صوفیه را انکار نموده اند و از امامان خویش احادیث بسیاری در نکوهش آنان نقل کرده اند و علمای شیعه کتابهای بسیاری در رد این فرقه و اثبات کفر آنان تالیف نموده اند که از آن جمله کتاب شیخ مفید در رد بر اصحاب حلاج است که در آن آمده است : صوفیه در اصل دو فرقه حلولیه و اتحادیه می باشند.»
در اینجا چندین حدیث از کتب معتبر که مورد اعتماد تمام علمای شیعه است ، نقل می کنیم:
 
 1. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از پدید آمدن این گروه خبر داده و فرموده است : «لا تقوم الساعه علی امتی حتی یقوم قوم من امتی اسمهم الصوفیه لیسوا منی و انهم یحلقون للذکر و یرفعون اصواتهم یظنون انهم علی طریقتی بل هم اضل من الکفار و هم اهل النار لهم شهیق الحمار»(سفینه البحار ج2ص58)
 «روز قیامت بر امتم بر پا نشود تا آنکه قومی از امت من به نام «صوفیه» برخیزند آنها از من نیستند و بهره ای از دین ندارند و آنها برای ذکر دور هم حلقه می زنند و صداهای خود را بلند می کنند به گمان این که بر طریقت و راه من هستند نه ، بلکه آنان از کافران نیز گمراه تر و اهل آتشند و صدائی دارند مانند عرعر الاغ .»
از این روایت معلوم میشود که صوفی گری در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله نبوده و آن حضرت به عنوان اخبار از غیبت ذکر کرده اند که بعدها چنین فرقه ای در میان امت پیامبر صلی الله علیه و آله پیدا خواهد شد و این معجزه دلایل صحت آن حدیث می باشد و همچنین در این روایت تصریح شده است که آنان بر طریقت پیامبر نیستند از کفار نیز گمراه تراند.
 
2. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی از لعن ملائکه بر این گروه خبر داده است ، آنجا که در اثنای سفارشهای خود به «ابوذر» فرمود:
«یا اباذر یکون فی آخر الزمان قوم یلبسون الصوف فی صیفهم و شتائهم یرون الفضل لهم بذلک علی غیرهم الئک یلعنهم ملائک السماء و الارض» (وسائل الشیعه ج3 ص326)
« ای اباذر در آخر الزمان قومی پیدا می شوند که در تابستان و زمستان لباس پشمینه می پوشند و این عمل را برای خود فضیلت و نشانه زهد و پارسائی می دانند ، آنان را فرشتگان آسمان و زمین لعن می کنند»
روشن است قومی که به پشمینه پوشی و خرقه صوف معروف باشند و خود را بهتر از دیگران دانند، همین صوفیان و درویشانند. علاوه بر اینکه لباس شهرت است و حرام می باشد ، اخبار زیادی هم به خصوص در مذمت آنها رسیده است .
 
3. به سند صحیح از «احمد ابن محمد بزنطی» روایت کرده اند که مردی به امام صادق نقل کرد: در این زمان قومی پیدا شده اند که به آنها صوفی می گویند درباره آنها چه می فرمایید؟
امام در پاسخ فرمودند: «انهم اعداونا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم و سیکون اقوام یدعون حبنا و یمیلون الیهم و یتشبهون بهم و یلقبون انفسهم بلقبهم و یاولون اقوالهم الا فمن مال الیهم فلیس منا و انا منهم برآء و من انکرهم ورد علیهم کان کمن جاهد الکفار بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله»(حدیقه الشیعه ص562)
 «آنها (صوفیان) دشمنان ما هستند ، پس هر کس به آنها میل کند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد و به زودی کسانی پیدا می شوند که ادعای محبت ما را می کنند و به ایشان نیز تمایل نشان می دهند خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می گذارند و گفتارشان را تاویل می کنند.بدانکه هر کس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نست و ما از او بیزاریم و هر کس آنان را رد کند مانند کسی است که در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با کفار جهاد کرده است»
از این روایت چند نکته استفاده می شود:
 
اولا : تا زمان امام صادق علیه السلام در میان مسلمانان صوفی نبوده و از آن به بعد پیدا شده است . پس اگر کسی اصحاب پیامبر یا امیرمومنان را صوفی بنامد، دلیل بر بی اطلاعی او است .
ثانیا: این خبر کرامتی از امام صادق علیه السلام است که از ساده لوحان زمان خبر می دهد در آنجا که می فرماید : «ادعای محبت ما می کنند و به دشمنان ما مایل هستند» مراد ، صوفیهای به ظاهر شیعه است که دعوی محبت اهل بیت پیامبر می نمایند.
ثالثا: لقب صوفی بر خود می گذارند و طرز رفتار و ظواهر حال خود را به آنها تشبیه می نمایند.
 
4. به سند صحیح از «بزنطی»و«اسماعیل بن بزیع» از امام رضا علیه السلام روایت کرده اند که فرمود : «من ذکر عنده الصوفیه و لم ینکرهم بلسانه و قلبه فلیس منا و من انکرهم فکاناما جاهد الکفار بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله»(سفینه البحار ج2 ص57)
«هر کس نزد او از صوفیه سخن به میان آید و به زبان و دل انکار ایشان نکند ، از ما نیست و هر کس صوفیه را انکار نماید گویا این که در راه خدا و در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله با کفار جهاد کرده است.»
از این روایت استفاده می شود هر فرد شیعه موظف است اگر در حضور او از صوفیه ذکری به میان آید با زبان و دل آنها را تقبیح نماید ، و اگر کسی نسبت به این موضوع بیتفاوت باشد بلکه کلمات باطل آنها را حمل بر صحت کند ، شیعه و پیرو اهل بیت علیهم السلام نیست .
 
5. به سند معتبر از «حسن بن سعید» روایت شده است که گفت:  
«سالت ابالحسن علیه السلام عن الصوفیه و قال : لا یقول احد بالتصوف الا لخدعه او ضلاله او حماقه و اما من سمی نفسه صوفیا للتقیه فلا اثم علیه و علامته ان یکتفی بالتسمیه فلا یقول بشیئ من عقایدهم الباطله»
 «از حضرت رضا علیه السلام سوال کردم از حال صوفیه ، فرمود:کسی قابل تصوف نمی شود مگر از روی خدعه و مکر یا جهالت یا حماقت و لیکن اگر کسی از روی تقیه خود را صوفیه بنامد ، تا از شر آنها در امان بماند بر او گناهی نیست به شرط آ«که بر چیزی عقاید باطلشان قائل نشود. »
این روایت صراحت دارد در این که به هیچ وجه جایز نیست کسی خود را صوفی بنامد(مگر از روی تقیه) و عقاید آنها باطل است و اگر احیانا یک دسته صوفی سالم وجود داشت که عقائد آنها صحیح بود امام می فرمود از آنها بودن اشکال ندارد .
در کتب معتبر روایت کرده اند از امام حسن عسکری علیه السلام که فرموئد : از امام صادق علیه السلام از حال «ابوهاشم کوفی» صوفی ، - بنیانگذار تصوف در اسلام- سئوال کردند ، فرمود: «انه کان فاسد العقیده جدا و هو الذی ابتدع مذهبا یقال له التصوف و جعله مفرا لعیدته الخبیثه»
«ابوهاشم کوفی جدا فاسد العقیده است او همان کسی است که از روی بدعت مذهبی اختراع کرد که به آن تصوف گفته می شود و آن را فرارگاه عقیده خبیث خود ساخت»
از این روایت معلوم می شود عقیده تصوف «ابوهاشم کوفی» (م255 هجری) انکار دین و آئیین بود.
 
6. «کلینی» به سند معتبر از «سدیر صیرفی» روایت کرده که: من روزی از مسجد بیرون می آمدم و امام باقر علیه السلام داخل مسجد می شد، دست مرا گرفت رو به کعبه کرد و فرمود : «ای سدیر! مردم مامور شدند از جانب خداوند که بیایند و این خانه را طواف کنند و به نزد ما آیند و ولایت خود را بر ما عرضه نمایند.»
سپس فرمود: «لا سدی فاریک الصادین عن دین الله ، ثم نظر الی ابی حنیفه و سفیان الثوری فی ذلک الزمان و هم حلق فی المسجد فقال: هولاء الصّادّون عن دین الله بلا هدی من الله و لا کتاب مبین . انّ هولاء الأخابث لو جلسوا فی بیوتهم فجال الناس فلم یجدوا أحدا یخبرهم عن الله تبارک و تعالی عن رسوله صلی الله علیه و آله حتی یأتونا فنخبرهم عن الله تبارک و تعالی عن رسوله».
 «ای سدیر! می خواهی کسانی را که مردم را از دین خدا جلوگیری می کنند به تو نشان دهم ؟ آنگاه به ابوحنیفه و سفیان که در مسجد حلقه زده بودند ، نگریست و فرمود: اینها هستند که بدون هدایت از جانب خدا و سندی آشکار ، از دین خدا جلوگیری می کنند اگر این پلیدان در خانه های خود بنشینند و مردم را گمراه نکنند ، مردم به سوی ما می آیند و ما ایشان را از جانب خدا و رسول خبر می دهیم»
 در این روایت از «سفیان ثوری» (م 161هجری) که از سران صوفیه محسوب می شده ، به شدت انتقاده شده است . و ضمنا امام باقر علیه السلام در این حدیث به خطر آن دو نفر که سمبل دو جریان و حرکت آن زمان بودند و دستگاه خلافت آنها را در مقابل خاندان رسالت تراشیده بود ، اشاره کرده است .
 
 7. «شیخ مفید» به سند صحیح از امام علی النقی علیه السلام روایت کرده است محمد ابن محمد ابن حسین بن ابی الخطاب می گوید: در خدمت امام علی النقی علیه السلام در مسجد النبی بودم که در « حال جمعی از اصحاب آنحضرت شرفیاب حضور شدند و در میان ایشان«ابوهاشم جعفری» نیز بود که او مردی بسیار بلیغ و با کمال بود و در نزد آن حضرت مقام و منزلت عظیمی داشت و چون اصحاب در کنارش قرار گرفتند ، بناگاه جمعی از صوفیه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذکر گردیند ، حضرت فرمود: «لا تلتفتوا الی هؤلاء الخدّاعین فانّهم خلفاء الشیاطین و مخربوا قواعد الدین یتزهدّون لراحه الاجسام و یتهجدون لتصیید الانعام یتجوّعون عمرا حتی ...»
«به این حیله گران اعتنا نکنید زیرا جانشینان شیاطین و خراب کننده قواعد دین می باشند ، زهد ایشان برای راحتی بدنهایشان و تهجد و شب زنده داریشان برای صید کردن عوام است. عمری را در گرسنگی به سر برند تا عوام و نادانی را مانند خرها پالان کنند و زین بر پشت آنها گذارند»
 « ... لا یهللون الا لغرور الناس و لا بقَلّلُون الغداء الا لملا العساس و اختلاف الدفناس یتکلمون الناس بإملائهم فی الحبّ و یطرحونهم بإذلالهم فی الجبّ أورادهم الرقص و التصدیقه و اذکارهم الترنّم و التغنیه فلا یتبعهم الّا السفهاء و لا یعتقدهم الا الحمقاء فمن ذهب الی زیاره احد منهم حیا او میتا فکانّما ذهب الی زیاره الشیطان و عبده الاوثان و من اعان احدا منهم فکانّما اعان یزید و معاویه و اباسفیان»
 «ذکر نمی گویند مگر برای فریب مردم و خوراک خود را کم نمی کنند مگر برای پر کردن قدح و ربودن دل احمقان ، با مردم دم از دوستی خدا زنند تا ایشان را به چاه اندازند ، اوراد ایشان رقص و کف زدن و غنا و آوازه خوانی است و کسی به سوی آنها میل نکند و تابع ایشان نگردد مگر آنکه از جمله سفیهان و احمقان باشد هر کس به زیارت یکی از آنان در حال حیات و یا بعد از مرگ برود ، مانند آن است که به زیارت شیطان و بت پرستان رفته باشد و هر کس یاری ایشان کند ، گویا یزید و معاویه و ابوسفیان را یاری کرده است .» در همان موقع یکی از اصحاب آن حضرت عرض کرد :«و ان کان معترفاً بحقوقکم؟»
اگر چه آن کس به حقوق شما اقرار داشته باشد ؟! حضرت نگاه تندی به او کرد و فرمود: « دع ذا عنک من اعترف بحقوقنا لم یذهب فی عقوقنا اما تدری انهم اخسّ طوائف الصوفیه کلهم من مخالفینا و طریقتهم مغایره لطریقتنا و ان هم الا نصاری و مجوس هذه الامه اولئک الذین یجهدون فی اطفاء نور الله و الله یتم نوره و لو کره الکافرون »
 « این سخن را ترک کن ، مگر نمی دانی هر کس حق ما را بشناسد، مخالف امر ما نمی کند ، آیا نمی دانی ایشان پست ترین طوائف صوفیه می باشند و این صوفیان کلشان مخالف ما هستند و طریقه آنها باطل و بر خلاف طریقه ماست و این گروه نصاری و مجوس این صوفیه می باشند و این صوفیان کلشان مخالف ما هستند و طریقه آنها باطل و بر خلاف طریقه ماست و این گروه نصاری و مجوس این امت هستند و آنان سعی در خاموش کردن نور خدا (محو اسلام) می کنند و خدواند نور خود را تمام می کند اگر چه کافران خوش ندارند» از این روایت صحیح که متن و ترجمه آن بیان نگردید چند نکته قابل توجه است :
 
الف- مضمون آن انکار و مذمت تمام صوفیه است و تصریح به آنکه آنها عموما مخالف طریقه اهل بیت علیهم السلام می باشند و اگر چه دم از علی علیه السلام و اولاد او بزنند و ادعای تشیع نمایند آنان از سایر فرق صوفیه پست تر و نزد شیطان محبوبترند زیرا آنان باعث گمراهی شیعیان می شوند.
 
ب- غضب آنحضرت نسبت به آن مرد که گفت : «ولو معترف به حقوق شما باشد!» در پاسخ فرمود :آن کس که معترف به حقوق ما می باشد با ما مخالفت نمی کند . یعنی آنان در ادعای خود دروغگو هستند و اعتراف به حقوق اهل بیت با تصوف و صوفیگری سازگار نمی باشد.
 
ج- آنجا که فرمود صوفیه هم پیمان شیطان هستند و زیارت ایشان زیارت شیطان است معلوم می شود ایشان روابط تنگاتنگ و سر و سری با شیطان دارند و گمراه کردن بندگان خدا و غیب گوئی و مکاشفات ادعائی ایشان هم به کمک شیطان است.
 
د- فرمود : هر که یاری ایشان کند ، یاری یزید و معاویه و ابوسفیان کرده با آنها محشور خواهد شد. پس کسانی که نسبت به ایشان خوش بین بوده ، کلمات کفر آمیز و آلوده به خرافات آنان را تاویل و یا حمل به معانی صحیحی می کنند ، به گناه بزرگی مرتکب شده اند ، چون یاری ایشان نموده اند و در واقع بدتر از یزید و پدران وی هستند زیرا او بدنهای اهل حق را پایمال کرد و ایشان افکار آنان را نابود کردند !
 
 ح- از آنها تعبیر به نصاری و مجوس شده است ، شاید به خاطر اینکه تاثیر ادیان قدیم ایرانی در تصوف بیشتر بوده است بنابراین ، صوفیها اگر چه خود را مسلمان می نمایند ولی در میان مسلمانان مانند نصاری و مجوس می باشند.
 
و- حضرت آنان را به بت پرستان تشبیه فرمود ، شاید برای آن است که آنان صورت مرشد و قطب خود را در حال عبادت مانند بت مورد توجه قرار می دهند .
 
8. در کتب معتبر روایت کرده اند که جمعی از صوفیان وارد محضر امام رضا علیه السلام شدند به عنوان اعتراض گفتند : مامون فکر کرد ورای او چنین شد که امام و ولایت را به تو بدهد ولی امامت حق کسی است که غذای سفت بخورد و لباس زبر بپوشد و سوار خر شود و به عیادت مریض برود و تو این کارها را نمیکنی .
حضرت به آنها فرمود: «انّ یوسف کان نبیا یلبس قبیه الدیباج المزوره بالذهب و یجلس علی متکآت آل فرعون و یحکم ، انما یراد من الامام قسطه و عدله اذا قال صدق و اذا حکم عدل و اذا وحد انجز ثم قرأ : قل من حرّم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق
« یوسف پیامبر بود و قباهای دیبای مطلا می پوشید و بر مسند آل فرعون تکیه میزد و حکم می راند وای برشما همانا از امام عدالت و دادگری متوقع است که چون سخن بگوید، راست بگوید و چون حکم کند به عدالت باشد و چون وعده دهد ، به وعده خود وفا کند ، سپس آن حضرت این آیه را قرائت فرمود :«بگو چه کسی زینتهای خدا را برای بندگان آفریده حرام کرده است و از صرف روزی حلال و پاکیزه منع نموده است؟!»
البته به این مضمون آیات زیادی وارد شده که صوفیان و ریاکاران به روش زندگی سایر ائمه اطهار علیهم السلام نیز اعتراض کرده اند و پاسخهای متعددی شنیده اند .
عجیب است که صوفیان نسل های بعد برای جلب عوام سلسله ارشاد خود را گاهی به امامام ما نسبت داده و برخی از آنان را جزء مشایخ خود شمرده اند ، در حالی که نیاکانشان در حال حیات امامان با آنان معارضه می کردند و به شدت مورد غضب و رد و انکار و اعتراض آنان بودند.
 مضمون این روایت انکار و مذمت تمام فرق صوفیه است و تصریح به این که آنها عموما مخالف طریقه اهل بیت و ائمه اطهار علیهم السلام می باشند . تعجب آور اینکه اخیرا شنیده می شود برخی از صوفیان –که جرات رد روایات ضد صوفیه را ندارند- می گویند این روایات مربوط به صوفیان اهل سنت است و ربطی به صوفیان شیعه ندارد. چنان که «زین العابدین شیروانی» صاحب کتاب«کشف المعارف» که یکی از سران صوفیه به ظاهر شیعه است ، می نویسد :
«این مطلب درست است که که میگویند امام رضا علیه السلام گفته است : هر کس که در حضور او از صوفیان ذکری به میان آورد ، با زبان یا دل خود آنان را تقبیح نکند ، از ما نیست و هر کس آنها را تقبیح کند ، مانند کسی است که در رکاب پیامبر با کافران می جنگد» اما باید درک کرد که روی این سخن صرفا با صوفیان دروغین است که «آفتاب امامت را تیره می کنند»یعنی صوفیان سنی بنا به گفته معصوم علیشاه فرزند جانشین شیروانی « تصوف حقیقی همان تشیع حقیقی است» تشیع امامی ، وجه بیرونی ائمه معصوم و حقائق الهی تصوف وجه درونی آن است .
در پاسخ میگوییم : 
 
اولا: مضمون و منطوق این روایات عموما بر خلاف این ادعاست و مضمون برخی از آنها انکار و مذمت تمام صوفیه است و تصریح به اینکه آنها عموما مخالف طریقه اهل بیت و ائمه اطهار می باشند و اگر چه دم از علی علیه السلام و اولاد او بزنند. آنان در ادعای خود دروغگو هستند به این معنی محبت اهل بیت و شیعه بودن با تصوف سازگار نیست .
ثانیا: اگر شبهه را قوی بگیریم و بگوئیم این روایات در مذمت و انکار صوفیهای سنی مذهب است و شامل صوفیهای به اصطلاح شیعه نمی باشد ، باز صوفیهای مدعی تشیع از ردو انکار و غصب ائمه اطهار علیهم السلام در امان نیستند زیرا در این روایات تصریح شده است : هر کس یاری ایشان (صوفیه) کند ، گویا یزید و معاویه و ابوسفیان را یاری کرده است و هر کس به زیارت یکی از آنان در حال حیات یا بعد از مرگ برود ، مثل این است که به زیارت شیطان رفته است .
 آیا تعریف و توصیف آ«ها و ترویج افکار آنها کمک به انان نیست ؟! آیا توجیه کلمات کفر آمیز و آلوده به خرافات آنها ، یاری آنها نیست ؟!
آیا صوفیان به ظاهر شیعه همان سخنان متقدمان صوفیه را تکرار نمی کنند؟! آیا اصول عقائد آنها یکی است ؟!
ثالثا: روایت امام صادق علیه السلام که به سند صحیح روایت شده است ، دقیقا شامل صوفیهای به ظاهر شیعه نیز می باشد امام علیه السلام ضمن بیان این که صوفیها دشمنان ما هستند و هر کس به آنان تمایل نشان دهد ، از آنان است فرمود:« در آینده کسانی پیدا می شوند که ادعای محبت ما را می کنند و به صوفیه نیز تمایل نشان می دهند و خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می گذارند و سخنانشان را تاویل و توجیه می نمایند . هر کس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نیست و ما از او بیزاریم .» بسیار واضح است که مراد امام صادق علیه السلام صوفیهای به ظاهر شیعه می باشند که دعوی محبت اهل بیت می نمایند و لقب صوفی ر خود میگذارند ، پس صوفیهای شیعه نما مفری از این روایات ندارند .
 
کارهای خارق العاده 
 یکی از راههای جذب عوام توسط بسیاری از فرقه ها و ادیان بحث کارهای خارق العاده است و این مسائل در بین صوفیها شهرت بسیاری دارد .
 از همان قرون اولیه تصوف این بحث رایج شد و به جای تلاش برای رسیدن به خداوند شروع به داستانسازی و کرامت تراشی برای بزرگان صوی نمودند او اوین نوشته های تصوف تا به امروز این مسائل به چشم می خورد و می بینم که کتابهای همچون اللمع ابونصر رساله قشریه قشیری احیا العلوم غزالی و تا قرون بعد در اکثر آثار بر جسته تصوف این گونه مسائل طرح میشود و منبع دایره المعارف این امور را شاید بتوان تکره الاولیای عطار نامید .
 
 حال چند سوال مطرح است 
1- جدای از بسیاری از داستانهای کذب و خلا عقل و شرع ایا این کارها نشانه حقانیت یک شخص یا مذهب است ؟
 2- آیا اسلام این امور را جزو مسائل لازم معرفی نموده و ...؟
 در جواب سوال اول باید عرض کنم که این کارها دلیل بر حقانیت نیست چون در همه ادیان و مذهب وجود دارد اگر قرار بر حقانیت بود باید مرتاضهای هندی از همه بر حق تر بودند .
 
تعریف خارق عادت 
 خرق عادت : کار یا چیزی است که خلاف سنت و نظم طبیعت صورت بگیرد
6 قسم است : در هر حال این کارها از مومن سر می زند یا از کافر  

 
1- از مومن سر بزند و با کمال عرفان مقرون نباشد اصطلاحا می گویند معونت (فلان ذکر را گفته اند که ثمره اش شنیدن فلان صداست و ... اتفاقی بوجود آمده)
2- از مومن سر بزند و با کمال عرفان مقرون باشد همراه با ادعای نبوت : معجزه (مخصوص پیامبران )
 (تحدی هم داردیعنی نمی شود کسی به آن مرحله رسید که صوی این را قبول ندارد ) 

3- ازغیر نبی صادر شود و با کمال عرفان هم مقرون باشد می گویند :کرامت
4- از نبی صادر شود قبل از نبوتش و بدون ادعای نبوت : ارهاص (یعنی آماده سازی)
5- از کافر صادر شود و موافق با ادعای او باشد می گویند : استدراج
6- از کافر صادر شود و موافق با ادعای او نباشد می گویند : اهانت
(اتفاق بیفتد ولی این آن انفاق عین همان گفته نیست ) (کتاب کشاف اصطلاحات فنون ج 1ص 446)  

  نفس انسان قابلیتهای زیادی دارد و انسان می تواند با کنترل آن در برخی امور و اشیا تصرف کند اما چگونگی کنترل نفس بسار مهم است این کار معمولا به دو طریق انجام میگرد، عبادت و ریاضت.
 خلوص نیت در عبادت و ترک کارهای حرام خیلی زود بصیرت انسان را روشن نموده و انسان می تواند به برخی از کارها دست بزند اما ترتیب دادن ریاضتهای طولانی وخلاف شرع ودوری از اجتماع برای این امور نه تنها مورد تایید اسلام نیست بلکه مذمت هم شده است .
البته راهها اخبار از غیب وانجام کراهای خارق العاده توسط صوفیان و غیره مختلف است که :
1- سحر و جادوگری
2- ریاضتهای طولانی
3- ارتباط با اجنه
و موارد دیگر ...
 

 
 آنها برای بزرگان خود داستانهای عجیبی ساخته اند 
عطار در تکره الاولیا ص 113 می گوید روزی درویشی نزد بایزید آمد واز حیا مساله ای پرسید بایزید جواب او را داد و درویش از خجالت آب شد مردی از در آمد و دید آب زردی بر روی زمین جمع شده است گفت ای شیخ این چیست ؟ گفت یکی از در آمد سوالی کرد و من جواب دادم طاقت نداشت و اب شد .
 در تذکره الولیا جلد 2ص 164 در باره ابوبکر بلی می گوید اول که مجاهده در دست می گرفت سالهای دراز شب نمک در چشم کشیدی که خواب نشود و گویند هفت من نمک در چشم کرده بود .
 کرامت نشانه حقانیت نیست . خصوصا خوردن سیخ و تیغ و ... که اکثرا با ریاضتهای حرام انجام می پذیرد بویژه اکه اگر کرامتی به شخصی عطا شد باید بروز ندهد که سیره عرفای حقیقی همین است .
 استاد مسلم عرفان آیت الله سید علی قاضی رحمت الله علیه توصیه هایی در این مورد دارند :
 سیره او نهی شاگردان از کرامات است و به شاگردانش نیز همین را توصیه می کند که :
 شما نمی خواهد چیزی از خودتان بروز دهید بگذارید دیگران شما را می شناسند از رفتار و اعمالتان بشناسند .
 به شاگردانش می گوید رعایت حلال و حرام خود کرامت است چنان که از آیت الله سید عبدالکریم کشمیری نقل شده :
 یک بار از مرحوم آقای قاضی درخواست کیمیا و راهنمایی رسیدن به آن را کردم ایشان فرمودند این ذکر را بسیار بگو که خود کیمیاست :
 «اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک »
 و به سید هاشم حداد می گوید :
 سید هاشم روزی شود که مردم بیایند عتبه درت راببوسند اما تو سر را فاش مکن .
 اقای سید حسن قاضی میگوید :
 اقای حداد نعل اسب و استر درست میکرد یک شاگردی داشت که در آمدش را با او نصف میکرد یک روز وقتی میخواست این نعل داغ شده را از آتش در بیاورد انبردستش نبود دست برد و از آتش در آورد این شاگرد دیوانه و وحشت زده شد و فرار کرد . بعد از اینکه سید هاشم به نجف آمد آقای قاضی خیلی به ایشان تندی کردند که چرا فلان کار را کردی، نباید میکردی . آقای قاضی میفرمودند :
 من در تمام مدت عمر یک بار آن هم در حقیقت به واسطه محذور و حیا سری را فاش کردم و تا به حال دهها سال است که از آن میگذرد گرفتار آنم .
 آیت الله شیخ عباس قوچانی هم یکی از شاگردان مبرز آقای قاضی است بعد از وفات مرحوم قاضی شخصی آقای قوچانی را دیده و شیفته ایشان میشود او دارای علوم غریبه بود از قبیل علم جفر رمل ، اسطرلاب و ..... و بعد یک شب خدمت آقای قوچانی عرض میکند که :
 من مدت هاست دنبال کسی میگردم که این علوم را به او واگذار کنم و الان شما را دیدم و میخواهم این علوم را به شما بدهم آقای قوچانی میفرمایند :
 من هیچ کدام از اینها را نمیخواهم، هیچ کدام را نمیخواهم. آن مردخیلی جا میخورد گویی که آب سردی روی سرش ریخته باشند که چه طور ممکن است این مسائل به این مهمی آن قدر برای ایشان بی ارزش باشد. (سایت صالحین شیعه )
 به هر حال اسلام برای این اعمال ارزشی قائل نشده و طبق برخی روایات این اعمال برای افراد کافر ثمره مخالفت با هوای نفسشان در دنیا است و در نهایت مزد و اجرشان .
 در روایت امام صادق علیه السلام در جواب مرتاضی که مسلمان شد فرمودند ارزش و ثمره اسلام بیش از این است که این امور جزئی پاداش و جزای آن قرار بگیرد. اسلام هیچ گاه انسان را برای رفتن دنبال این امور و این سبک ریاضت کشیدن توصیه نکرده است .
کرامت واقعی گناه نکردن است و اگر کسی خوب اعمالش را انجام دهد و بر واجبات مقید باشد و ترک محرمات کند یقینا خداوند درهایی از عالم معنا را برایش خواهد گشود .
 
ادامه دارد ...

 


 
 منابع اصلی: 
واحد طلاب کانون رهپویان وصال
پایگاه حوزه
 صباح، پاییز و زمستان 1384، شماره 17 و 18
 خُلُق، مرداد و شهریور 1387 - شماره 6
 www.askquran.ir
 www.tasavvof.ir
 www.ghadiany.com
 
 دیگر منابع: 
 درکوی صوفیان (محمد تقی واحدی)
 سلسله های صوفیه ایران (نور الدین مدرسی چهاردهی )
 تاریخ تصوف (آیت الله عمید زنجانی )
 رازگشا (کیوان قزوینی )
 عرفان سماع مولوی (مدرسی )
 تشیع و تصوف (علامه معروف الحسنی )
 عرفان و عارف‌نمایان، ترجمه کسر اصنام الجاهلیه، محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، ص25.
 از کوى صوفیان تا حضور عارفان، چ سوم، ص4.
 در خانقاه بیدخت چه می‌گذرد؟ ص43 – 44.
 موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص 5 – 36.
 سیری کوتاه در مرام اهل حق، مقدمه داوود الهامى، ص 3 – 4.
 زرین کوب، عبدالحسین: ارزش میراث صوفیه، ص 96 – 97. به نقل از نقد عرفان‌های صوفیانه (نقد مسلک اهل حق).
 الهى، نور على، برهان حق، ص 5 و 6
 مبانی عرفان در حدیث و قرآن، دکتر عزت الله دهقان، نشر حاذق، 1381.
 ابعاد عرفانی اسلام، آن ماری شیمل، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ، 1377.
 پژوهشی در پیدایش و تحولات تصوف و عرفان، عباسعلی عمید زنجانی، چ امیرکبیر.
 فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، دکتر سید جعفر سجادی، نشر کتابخانه طهوری، 1377.
 اخلاق عارفان، دکتر مهین پناهی، انتشارات روزبه، 1378.
 کتاب انسان کامل، عزیزالدین نسفی
 تصوف از دیدگاه ائمه طهارـ علیه السّلام ـ داود الهامی، مؤسسة دفاع از حریم اسلام ، ص8-7.
 لغت نامة دهخدا، واژة چله و چله نشسنن.
 اشارات و فرهنگ اصلاحات صوفیه ، حیدر شجاعی ، ص88، انتشارات مجید،1379
 فواتح الجمال و فواتح الجلال،ص59، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
 اوراد الأحباب، ص291، به نقل از فرهنگ نوربخش، ج 4، حرف چ.
جامع صغیر، ج2، ص 160، به نقل از فرهنگ نوربخش.، ج 4، حرف چ.
 فرهنگ نور بخش ، ج4، دکتر جواد نور بخش ، حرف چ، اسفند 72، مولف.
 شرح بر مقامات اربعین، دکتر سید محمد دامادی، ص52، دانشگاه تهران 1375.
 رجوع شود به بحرالمعارف ، عالم ربانی و عارف همدانی مولی عبدالصمد همدانی، تحقیق و ترجمة حسین استاد ولی، ص 1-300، انتشارات حکمت، 1381.
 نقدی جامع به تصوف حر عاملی، ترجمة عباس جلالی، ص7-156، انتشارات انصاریان1383.
 تصوف و تشیع ، هاشم معروف الحسنی . ترجمة سید محمد صادق عارف ، ص9-418، چاپ آستان قدس 1375.
 مقدمه ای به مبانی عرفانی و تصوف دکتر سجادی، سازمان مطالعات و تدوین کتب علوم انسانی ، دانشگاه تهران1372، ص7.
 نقطه های آغاز در اخلاق عملی، آیه الله مهدوی کنی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ هفتم 1376، ج1، ص447.
 عرفان اسلامی، شیخ حسین انصاریان ، نشر حجت 1371، ج7، ص9-238.
 بحر المعارف، موسی عبد الصمد همدانی، ج اول، ترجمه و تحقیق حسین استاد ولی، نشر حکمت 1381، ص299.
 تحفة الملوک، سید بحر العلوم ، انتشارات علامه، 1418، قمری، مقدمه و شرح علامه تهرانی، ص31.
 ترجمة شرح دعای سحر ، حضرت امام خمینی ره، سید احمد قهری، انتشارات تربت، 1376، ج1، ص21
 نور علی نور، علمة حسن زادة آملی، ص126، انتشارات تشیع، 1376.
 محجه البیضاء ، ملا محسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی، 1417، قمری، ج3، ص204.
 عوارف المعارف، ص 102، به نقل از اشارات و فرهنگ اصطلاحات صوفیه، حیدر شجاعی، ص 88، انتشارات مجید، 1379
 
ادامه دارد ... 

 


  

.: امکان دارد برخی لینکهای مرتبط هنوز فعال نشده باشند و در آینده فعال خواهند شد :.

لینکهای مرتبط:

صوفی ، صوفیه و تصوف 1

صوفی ، صوفیه و تصوف 2

صوفی ، صوفیه و تصوف 4

صوفی ، صوفیه و تصوف 5

صوفی ، صوفیه و تصوف 6

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد