.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام
.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام

مثنوی انتظار

مثنوی انتظار   

    

این مثنوی برگرفته از نرم افزار مثنوی انتظار میباشد. 

برای دانلود به اینجا یا اینجا مراجعه نمایید. 

      

    

بسم الله الرحیم آغازشد 

قصه ای از دفتری که ساز شد

    

نام حق بردی دوباره جان گرفت
قصه ی آخرالزمان فرمان گرفت 

    

      

گفته گر یک روز ماند زین جهان
من کنم از عدل مهدی گلستان 

    

این جهان را نور باران می کنم
بانگ حق را من فراوان می کنم

داده ام عهدی، کنم مستضعفان
وارثان این زمین و این جهان

شکر یزدان عزیز است و حکیم
آنکه یارش از حق است او را چه بیم؟

منتظر بر وعده ی حق ما شدیم
در غیابش در غمش دفتر زدیم

ما که ایم؟ خاکی ز کوی مهدی ایم
این بلندی را به جان ما می خریم

روزها رفت و دوباره غم فزود
دردها از ره رسید و جان خمود

جان سردم را به عشقت دوختم
بانگ برداشتم که مولا سوختم

سوختم، دیدم که تنهاتر ز تو
نیست یاری تا شود همراه تو

تو ز نسل حیدری و فاطمه
نیست پاکی چون تو در دنیا همه

معدن علمی و اهل بیت وحی

آخرین گوهر ز سلطانی حی

همچو خورشید، نور باران می کنی

هرکه نزدیکت شود روشن کنی

لیک اعمالم چو ابری تیره بود

سایه افکند و ببرد از نور سود

ای که غایب گشته ایم از روی تو

لیک خواهیم تا شویم بر سوی تو

غیبت از ما و بدی ها هم ز ما

باز می گوییم مهدی جان بیا !

هم بد و هم خوبکاری می کنیم

هر زمانی دم ز کاری می زنیم

این حجاب بد شده نقصان ما

شاید آخر توبه شد درمان ما

تو نوشتی بر یکی یاران خویش

نامه ای از حال پیروان خویش

که رسد اعمال شیعیان من

می کنند کاری نگویم من سخن

می کنند کاری ظهورم دیر شد

ابر آمد نور خورشید زیر شد

گر ظهورم باز هم تاخیر شد

وای بر آنکس که او شبگیر شد

گر بیایم جانتان آرام شد

دردها خوابید و جانت رام شد

گر بیایم این جهان پر گل شود

هرکسی از تیرگی سر وازند

آنچنان عدلی که مستضعف ببرد

قلب اهریمن ز عدلش می فسرد

امنیت حاکم شود، حق پایدار

می شود دنیا به دین حق، مدار

اینچنین یاری است، مهدی جان بیا

خاک کویت بهتر از کوهی طلا

بود یاری از غمت بی تاب بود

در فراقت از جنون بی خواب بود

در بیابان رفت و از مردم برید

بر سرش کوبید و لرزان شد چو بید

گفت مولا، ما همه خواهان تو

ما غلامانیم گوش بر فرمان تو

این همه یار و تو مانی در غیاب؟

کن ظهور و این همه عاشق بیاب

چون که از غم جان او لبریز شد

دید ناگه آن هوا مشک بیز شد

دید ماهی در میان انجمن

شاد گشت و گفت شادان این سخن

گفت مهدی جان همه آماده ایم

زود آی تا سوی مردم رویم

گفت مولا شرط دارد آمدن

در عمل باید ببینیم ما سخن

رو فلان قصاب از یاران ماست

در عمل، یاری زما را او سزاست

رو سلامش کن بگو فردا بیا

همره مردم به منزلگاه ما

قبل آن دو گوسفند آماده کن

پشت بام خانه ات پاینده کن

روز بعد مردم همه آنجا بدند

جمع گشتند و هزاران تن شدند

مهدی قائم به پشت بام شد

رفت تا نزدیک آن دو دام شد

بعد آن فرد بیابانگرد را

آن غمین پر ز رنج و درد را

خواند پشت بام منزلگاه، او

تا کند از درد و رنج آگاه او

چون که پشت بام منزلگه رسید

مهدی قائم چو در آنجا بدید

رفت گوسفندی بیاورد و نشاند

ذبح کرد و خون آن را او فشاند

خون گوسفند را به پایین ریختند

مردم از ترس دور هم آویختند

فکر کردند مرد اول کشته شد

ترس در جان و تنشان زنده شد

بار دیگر بانگ مهدی شد بلند

تا دهد بار دگر بر خلق پند

گفت آن فلان قصاب آید پشت بام

تا ببینیم سرنوشت حرف خام

آن یکی حیوان دیگر سربرید

خون آن را ریخت پایین و بدید

دید آن مردم یکایک کم شدند

در فرار چون باد آنها می روند

جز دو تن دیگر کسی آنجا نماند

ترس مهدی بر دل مردم فتاد

گفت ای یار شفیق دیدی چه شد؟

آن همه یاران بدیدی ترس برد؟

گر بصیرت داشتند ترسی نبود

گر صلابت داشتند حرفی نبود

ای عزیزی که تنها تر ز تو

نیست یکدم تا شود یاور ز تو

آفتابی و مهرت بر جهان گرمی نمود

گر نبودی لحظه ای هستی نبود

فیض را واسط تویی از آن جهان

قائمی و حجتی در این زمان

آفتابی در پس ابر مانده ای

جان جانی جان به ماها داده ای

ای دریغ از این همه خوبی ز تو

نور حقی این همه گرمی ز تو

نیست یاری تا بخواهد روی تو

نیست گامی تا بیاید سوی تو

بود مردی گوهری زیبا بداشت

گوهرش را هر زمان همراه داشت

گوهری خوش رنگ و ارزشمند بود

از وجود گوهرش خرسند بود

صبح روزی خواست گوهر را برد

تا بر آن نقشی خجسته حک کند

از قضا گوهر در آن منزل نبود

بانگ برداشت ، ناله و زاری نمود

هر چه گشت او گوهر خود را نیافت

در پی گوهر همی نالید و تافت

در به در او در پی گوهر فتاد

یک به یک از دوستان پرسش نهاد

هر کجا می رفت و از گوهر سراغ

می گرفت و جستجو کرد دشت و باغ

اینچنین بر مال دنیا غم خوریم

اینچنین از مال دنیا دم زنیم

ای که الحق گوهر حق بوده ای

از تمام خلق بهتر بوده ای

آیا از حالت نشانی یافتیم؟

یا که از دوری تو برتافتیم؟

آیا یک لحظه به یادت بوده ایم؟

آیا یک فرسخ به دنبالت شدیم؟

داد از تنهایی و وضع کساد

پر شده عالم سراسر از فساد

معدن علمی و آرامش فزا

جان خوبان شد به عشقت مبتلا

ای خوشا صبحی که می آیی ز راه

می بری از جان ما تو درد و آه

هر که بر خورشید جانت رو نمود

نور گشت و نور تو بر او فزود

ای که قرآنی و ناطق گشته ای

فتنه ی آخر زمان را می بری

چون که آواز ظهورت دیر شد

این جهان از فتنه ها شبگیر شد

فتنه ها هر روز افزون می شوند

کوچه ها هر روز پر خون می شوند

بی پناهت ره چقدر تاریک شد

بی وجودت راه حق باریک شد

گفت مولا چون که فتنه باز شد

راه حق تاریک و بی آواز شد

رو به قرآن روی آور چون که آن

دارد اندر وصف حق صدها بیان

تو بیا، قرآن ایستاده تو ای

با نگاهی فتنه ها را می بری

العجب از این نفاق این زمان

با نقاب حق برند ایمانمان

هر گروهی از حقیقت دم زند

هر گروهی نام حق را می برد

می کشند نفسی و انکارش کنند

ناله و زاری ز سوگش می کنند!

حیله در کار خلایق می کنند

مکر کرده، دم ز حق آنها زنند

ای خدا این نابکاران کیستند؟

روبروی نور حق می ایستند

نور قرآن می برد بنیانتان

خشک می گردد تمام ریشتان

هر که با نور عزیز ذوالنتقام

در بیفتد می رود جانش تمام

تو بیا تا جان به بی جانان دهی

سوی راه حق همه فرمان دهی

یوسفی پیراهنت جان می دهد

یاد رویت درد ما درمان دهد

از ملک برتر تویی، مهدی بیا

ای غریب شهر تنهایی بیا

جان ما را کن مصفا با دمت

کن گل افشان این جهان با مقدمت

آنچه مهدی را به غربتها کشاند

عیب ما بود و گناهان و فساد

توبه کردیم از جفایی کرده ایم

معذرت گر ما گناهی کرده ایم

یار و یاور چون نداری دیر شد

بانگ عدلت مدتی تاخیر شد

گر نه موشی دزد در انبان ماست

گندم اعمال چل ساله کجاست؟

اول ای جان دفع شر موش کن

وانگهان در جمع گندم کوش کن

هر که در راه خدا مردی نمود

می برد از این تجارتخانه سود

ذره ای لغزش ز راه حق بد است

هر چند اندک پیش الله چون صد است

مردی آهنگ وصال یار کرد

در پی مهدی شد و اصرار کرد

مرد، کم بهره ز عشق و وصل بود

در وصال یار بی تابی نمود

رفت و در راه علومی پا گشود

که مکان هر کسی را می نمود

هر کسی را خواست پیدا می نمود

با علومی را که او دانسته بود

با علومش جای مهدی می نمود

لیک هر وقت می رسید او رفته بود

یک زمان در جستجوی یار بود

با همان علمی که او را کار بود

یافت مهدی را درون یک دیار

روستایی کوچک و کم جویبار

گفت آن حجت چرا آنجا رود؟

او چرا بر آن دهک سر می زند؟

رفت و دید مهدی درون خانه ای است

گفت مهدی جان که صاحب خانه کیست؟

آن چه دری است تا تو را لایق شده؟

هم نشینی با تو را فائق شده؟

گفت با حزن، او برفت از این دیار

ای خدا او را ز اهل من بدار

غبطه خورد آن مرد و گفتا مرده کیست؟

ناگهان دید و به فریاد او گریست

دید یک پیرزن جان داده است

معترض شد، او چه کاری کرده است؟

او چه کاری کرده این شانش شده

که چنین گوهر به بالینش شده؟

گفت او در جوانیش پاک بود

در ره حق او به صبرش می فزود

در جوانی همسر و کاشانه داشت

دوره ای خوش در میان خانه داشت

تا که دستوری ز ملعونی رسید

که ز زنها عفت و دین می درید

حکم کرده تا که زنها بی حجاب

باید گردند و نگردند بی عتاب

شوی این زن بعد حکم پادشاه

شد دلش پر درد و پر کینه و آه

لیک گفتا مصلحت در پیروی است

سر به زیر آوردن و خوش خدمتی است

زن بگفتا مصلحت اینگونه نیست

بی حجابی راهکار و چاره نیست

چون که از بحث و جدل سودی نبرد

مرد او بر بی حجابی پا فشرد

گفت آن زن که مرا ده تو طلاق

چاره ی این درد باشد در فراق

مرد دون از او جدا گشت و برفت

آن زن تنها به کنجی برنشست

هر کسی در راه حق جانانه بود

اینچنین تنها و بی کاشانه بود

آن زن تنها به این ده رو نمود

از چنین کاری ملک او را ستود

راه حق دشوار و غم هایش فزون

عاقبت پر بهره و شهدش فزون

آنکه در راهت صبوری می کند

جان خود را همچو نوری می کند

از کنوز معنوی لبریز شد

آنکه در راه خدا بی چیز شد

آنکه لایق گشته است روی تو را

از گناهان رسته و شد بی هوا

ای همه هستی ز تو زیبا شده

هر که در کویت شده والا شده

ای که خاک کوی تو برتر ز در

می بری از این جهان تو ظلم و جور

پاکی و ایمان فراوان می کنی

این جهان را پر ز خوبان می کنی

پادشاهی ما گداییم و ندار

اندکی از مهر خود در ما گذار

جان ما را با خودت همراه کن

با بصیرت قلب ما در راه کن

تو غریبی،بی نیازی،پرکرم

التیامی ده تو بر چشم ترم

درد غربت آن زمان آغاز شد

که علی با چاه شب همراز شد

تو ز حیدر غربتت افزون تر است

یار و یارانت ز حیدر کمتر است

ای فدای روی ماهت صد چو من

نور حقی در میان انجمن

ما بدان تنها تو را بگذاشتیم

معذزت از این جفایی داشتیم

با دعایت ما بدان در راه کن

با ظهورت فتنه ها کوتاه کن

ما بدان هم عاشق روی توایم

گر بیایی ما همه سوی توایم

ما بخواهیم تا شویم سرباز تو

در رکابت ما شویم جانباز تو

شهد نوشین شهادت ده به ما

ای یگانه منجی آخر بیا 


  

مطالب مرتبط: 
  

مجموعه احادیث ظهور-مثنوی انتظار.۱ 
مجموعه احادیث ظهور-مثنوی انتظار.2  

مجموعه احادیث ظهور-مثنوی انتظار.3  

مجموعه احادیث ظهور-مثنوی انتظار.4  

مجموعه احادیث ظهور-مثنوی انتظار.5  

مجموعه احادیث ظهور-مثنوی انتظار.6   

مجموعه احادیث ظهور-مثنوی انتظار.7 

  

       

باتشکر 

.......خدا نگهدار.......

نظرات 6 + ارسال نظر
بنده خدا سه‌شنبه 16 فروردین 1390 ساعت 12:53 http://lastfitnah.blogsky.com/

سلام ممنون که وبلاگ فتنه اخر سرزدید ازین پس میتوانید با تایپ کلمه فتنه یا فتنه اخر در گوگل اولین نتیجه را وبلاگ ما بیابید
یا علی

سلام
خواهش میکنم
اگه فراموش نکنم حتمآ در بازدیدهای بعدی میام
ما هم منتظر بازدیدهای بعدی شما هستیم

باتشکر
.......خدا نگهدار.......

افرا سه‌شنبه 16 فروردین 1390 ساعت 13:40 http://sambkalah.blogfa.com

سلام. خوب کاری کردی نظر دادی
قالب قشنگیه ولی کمی سنگینه.. البته واسه من که اینترنت پر سرعت دارم خوبه ولی واسه همه نه

سلام
خواهش میکنم
در نظر دارم یه کارایی برای سنگینیش بکنم...اگه بتونم
منتظر بازدیدهای بعدی شما هستیم

باتشکر
.......خدا نگهدار.......

علی عرب فیروزجایی سه‌شنبه 16 فروردین 1390 ساعت 14:40 http://kalamenuor.mihanblog.com/

سلام
دوست عزیز
عالی شد
این عکس خیلی کشیده شده مستطیل یا مر بع باشیه خیلی بهتره
یه چیز هم کم داره
اون هم لینکمه
باز هم اگه کمکی خواستید در خدمتیم
موفق باشید
التماس دعا

سلام
ممنون از لطفتون
خواستم مربع بزارم ولی گفتم هم تنوع باشه و هم اینکه مثل شعر که عمودی شده عکس هم عمودی بشه
درصورت تایید حتمآ لینک میکنم
موفق باشید

باتشکر
.......خدا نگهدار.......

مستی سه‌شنبه 16 فروردین 1390 ساعت 14:58 http://mooshekoor.blogfa.com

سلام و درود بر دوست ولایی و بسیجی خودم
(هر چند که من از این دو گروه خوشم نمیاد!)

موعود آخرالزمان هم برای این حکومت و هوادارانش مثل شما همان قرآن معاویه است و چیزی بیش نیست!
افلا تتفکرون؟!؟!

ولی موعود خواهد آمد و عدالت بر پا خواهد شد. به امید آن روز

سلام
دوست رو قبول دارم
عضو بسیج هم هستم
ولایت فقیه رو هم قبول دارم ولی از اون بسیجیهای ولایی که منظور شماست انشاء الله نیستم
بله...موعود خواهد آمد و عدالت بر پا خواهد شد. به امید آن روز
ولی وقتی این حکومت ایرانی مسلمان شیعه (طبق احادیث) میخوان زمینه ساز ظهور و یاران مهدر موعود(عج) باشند، پس اکثریت اینگونه که شما گفتید نیستند.
انشاء الله که ما هم جزو برترینها و یاران و زمینه سازان و خادمان او باشیم

باتشکر
.......خدا نگهدار.......

علی عرب فیروزجایی سه‌شنبه 16 فروردین 1390 ساعت 16:11 http://kalamenuor.mihanblog.com/

سلام
شما هم در پیوند دوستان بنده قرار گرفتید
موفق باشید
خدا نگهدارتان

سلام
ممنون از شما
منتظر بازدیدهای بعدی شما هستیم

باتشکر
.......خدا نگهدار.......

شهید سه‌شنبه 16 فروردین 1390 ساعت 16:33 http://www.gera99.mihanblog.com

بسم الله

سلام
ممنونم از حضورتون و از اینکه ما رو لایق دونستید تا درد دل کنید

حقیقتا خدا صبرتون بده که دست و پنجه نرم کردن با چنین افراد سخته
و روش منایب رو شما پیش گرفتید

انشاالله موفق باشید
یاعلی

سلام
خواهش میکنم
انشاء الله
امیدوارم

باتشکر
.......خدا نگهدار.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد