.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام
.: دل نوشته ها :.

.: دل نوشته ها :.

ترکیب و مخلوط تمام آنچه در توان برای ارائه داشته ام

تصوف، خنجری بر قلب اسلام(9)

              بسم الله الرحمن الرحیم 

      

هدف بررسی و نقد عرفان باطل یعنی تصوف است.
امید است بتوانیم این حقیقت این فرقه را به حقیقت جویان معرفی نمائیم. 

      
     
                              

                                                     بزگتر 

    
امام صادق(ع):
.....آنها(صوفیان) دشمنان ما هستند و هرکس بطرف آنها میل کند از آنهاست و با آنها حشر خواهد شد.
    
امام رضا(ع):
کسیکه از صوفیّه نزد او نام برده شود و آنانرا به زبان و دل انکار نکند از ما نیست و هرکه آنانرا رد کند، مانند این است که با کفار بین دو دست پیغمبر خدا جهاد نموده است. 

    
فرقه گنابادی (بِیدُخت)
اسامی دیگر فرقه:
طاووسیه، نعمت اللهی سلطان علیشاهی، نعمت اللهی گنابادی

     

با مرگ رحمتعلیشاه چندین نفر مدعی قطبیت شدند. یکی از آنها محمد کاظم اصفهانی ملقب به سعادتعلیشاه بود. در سال 1293 ق آقای طاووس سعادت علیشاه فوت کرد محمد سلطان  

گنابادی به لقب طریقتی سلطان علیشاه ادعای قطبیت کرد و رسما فرقه نعمت اللهی گنابادیه را پایه گذاری او اهل بیدخت گناباد بود و به همین دلیل این فرقه به گنابادیه مشهور شد ملا

محمد سلطان گنابادی در 1251 قمری در بیدخت متولد و در سال 1293 ادعای قطبیت کرد از آنجا به نجف رفت و به شهادت کیوان قزوینی (صوفی توبه کرده گنابادی ) یک یا دو جلسه

شاگردی شیخ انصاری را کرد بعد درس شیخ را ترک کرد و سراغ چند نفر دیگر رفت بعد از چند سال به ایران آمده و در تهران و در مدرسه سپهسالار ادعای بابی گری و بهایی گری کرد و پس از اعتراض مردم فرار کرد و به سبزوار رفت و 7 سال شاگردی ملاهادی سبزواری کرد و از سبزوار به بیدخت آمد در کتاب نابغه علم و عرفان (در قرن چهارم ) ص 18 (که این کتاب سلطان حسین تابنده است ) آمده است که :

زمانی که ملا سلطان در مدرسه سید نصیرالدین تَلَمُّذ مینمود به اتهام بابی گری از ترس مردم که قصد او را داشتند درب حجره خود را باز گذاشته و بدون اثاث پا به فرارگذاشت .

ادعای قطبیت کرد .
دو کار عمده ای که ملا سلطان گنابادی کرد و موفق شد تا در بیدخت مردم را به گرد خود جمع کند :
1- از جهل مردم استفاده کرده و برنامه های دینی برای مردم چید .
2- به طبابت پرداخت و رایگان مداوا می کرد 

    

کتب ملا سلطان به ترتیب زمانی
1- تهذیب التهذیب
2- سعادت نامه
3- تفسیر بیان السعاده
4- مجمع السعادات
5- ولایت نامه
6- بشاره الموضین
7- تنبیه النائمین
8- شرح کلمات قصار بابا طاهر

تذکر :
حضرت امام (ره) در مقدمه تفسیر سوره حمد چند تفسیر رانام برده که یکی از تفسیر بیان السعاده ملا سلطان است .
2- مرحوم رفیعی قزوینی: اعراب اول کتاب با خود کتاب فرق می کند .
3- شیخ محمد باقر گازری در کتاب کفاه المکائد و اصلاح المفاسد ص 59 مدعی است این کتاب از ملاسلطان نیست .
انحرافات فرقه گنابادیه
عشریه:
یکی از اعتقادات جدی این فرقه پرداخت عشریه به قطب به جای خمس و زکات است بدین ترتیب که هر صوفی باید یک دهم درآمد خود را به قطب یا نماینده قطب بپردازد .
ملاسلطان می گوید: یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود مغنی از زکات زکوی و از خمس خواهد بود. (نابغه علم و عرفان ص 203 و 204 چاپ تابان)
که البته برخی توجیه ک ردند که این عشریه بعلاه خمس و زکات است که این توجیه واقعیت ندارد . سلطانحسین تابنده در رساله رفع شبهات سعی نموده این مساله را توجیه کند که جمله ملا

سلطان نشانگر این واقعیت است که اینها عشریه را مکفی از خمس و زکات می دانند .
تجسم صورت مرشد در عبادت:
ملا سلطان گنابادی برای تئوریزه کردن این انحراف در سعادتنامه صفحه 10-12 میگوید : اگر صورت مرشد ظاهری را خیال در نظر نداشته باشد صورت هواهای نفسانی که بت تراشی نفسند

هیچوقت از نظر اونرود . ملاعلی گنابادی درصالحیه چاپ دوم ص 334 حقیقت 598 می گوید : مقلد ناچار است که در وقت عمل مطاع (مرشد ) را در نظر آورد . البته این انحراف در سایر

فرقه های صوفیه نیز است .
میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه که ازسر سلسله های گنابادی است می گوید: در این حال باید که سالک در مجامع و احوال وافغان و اقوال از مراقبت صورت مرشد غافل نشود دره

نگکام ذکر و ورد و طاعت و خدمت از وجه شیخ خود زایل نگردد .(ریاض السیاحه ص 371). البته سلطان حسین تابنده که گویا آثار جد خویش را مطالعه نکرده و در رساله رفع شبهات در

پاسخ به این اشکال می گوید : بنابراین واضع است که در نظر گرفتن صورت در هنگام عبادت به اختیار کفر است . پس همانطور که توضیح داده شد منظور اهل عرفان تمثل است و تمثیل نیست

 و این مشاهدات هم بی اختیار صورت میگیرد و به هیچ عنوان شرک نیست .
اقطاب بعد از ملا سلطان
عده ای از مردم بیدخت خدمت مرحوم آخوند خراسانی رسیده و عقاید ملا سلطان را به ایشان باز گو نمودند که مرحوم آخوند فتوای ارتداد نامبرده را صادر نمودند . در سال 1327 قمری به

سفارش ملا حاج ابو تراب که از متدینان بیدخت بود سه نفر به نامهای عبدالله، عبدالکریم ؟؟؟؟؟  ملاسلطان را خفه کردند (کتاب در خانقاه بیدخت چه می گذرد )
بعد از ملاسلطان نورعلی شاه ثانی پسرملا سلطان قطب شد وی اوایل با اعتقادات پدرش مخالف بود و از بیدخت فرار نمود بعدها ملا سلطان توسط حمت علیشاه حائری از مریدانش توانست

او را از عراق پیدا نماید و باز گرداند .و عجیب است همین مخالفت بعدها قطب می شود . بعد از 10 سال او را نیز در ری کشتند .
بعد از نورعلیشاه، صالح علی شاه و بعد از وی به ترتیب سلطان حسین تابنده (رضا علیشاه)، علی تابنده (مجذوب علیشاه) قطب شدند . گنابادیه در دروده قاجار توسط حمایت های بی دریغ

تیمور تاش و در زمان شاه پهلوی تسوط نصیری رئیس ساواک رشد کرد کتابهای ملا سلطان را سر تیپ پرورش تجدید چاپ می کند و سلطان حسین هم بشدت وابسته شاه بود و در راهپیمایی ها

در حمایت از شاه شرکت می نمود .
نورعلی تابنده کیست :
صوفیها معتقدند که قطب یک فرقه باید مراحل تصوف را پله پله بگذارند تا به مقام قطبیت برسد . اما می بینیم برخی از اینها همچون نورعلی تابنده یک شبه قطب می شود و همین مراحل را
نیز سپری نمی کند .
نورعلی تابنده برادر سلطان حسین تابنده بود و چون از همفکران مصدق بود و در مبارزه علیه شاه فعال بود طرد شد، چون خانواده تابنده و (جریان تصوف ) پیوند تنگاتنگی با دربار محمدرضا
پهلوی داشت به طوریکه یک سفر که شاه از این مسیر (گناباد) عبور می کند برای رفتن به بیرجند و به دعوت آقای علم شب را در منزل آقای تابنده (سلطان حسین) بیتوته می کند یعین روابط بسیار

تنگاتنگ است یا شما می بیند یکی از متفذین جدی دربار آقای منوچهر اقبال رئیس شرکت ملی نفت منصوب به شخص شاه بود (گرایش به تصوف هم داشته) و قدرتش از وزرا هم بیشتر بود

ایشان دو دختر دارد یکی را به خانواده تابنده می دهد و یکی را به خانواده شاه یعنی خوانواده رژیم شاه با خانواده تابنده عجین شده است .
به همین دلیل خانواده تابنده نورعلی را طرد می کند و وی سالیان سال به بیدخت نمی رود این روند سپری می شود تا پایان دهه 40 و 50 همچنان نورعلی مترود خانواده است و مورد بی

مهری خانواده تابنده قرار می گیرد بعد از پیروزی انقلاب هم این روند استمرار دارد ولی بنا به نوع گرایشاتی که به جریان لیبرالیسم دارد آقای نور علی تابنده تحت تاثیر تفکرات لیبرالیسم قرار

داد با نظام جمهوری اسلامی سر ستیز پیدا می کند و در تعارض هایی قرار می گیرد مثل همان اقلیت نهضت آزادی که آنها بنا به گریاشهای لیبرالیسمی که دارند تحت تاثیر همان گرایشها با نظام

جمهوری اسلامی هم در تعارض قرار می گیرد این تعارض ادامه دارد و استمرار پیدا می کند تا اینکه ایشان در اوایل دهده 70 یک بار دستگیر می شود به اتفاق بعضی از سران نهضت آزادی و

مدت کوتاهی هم در زندان به سر می برد .
بعد از آزادی هم چنان نه آشتی با خانوده تابنده دارد نه گرایشی به تصوف دارد از قضای اتفاق ما می بینیم که رضا علیشاه فوت می شود قطبیت به برادرش منتقل نمی شود بلکه به پسرش

منتقل می شود و به علی تابنده ملقب به محبوب علیشاه و در این مقطع در اواسط دهه 70 که محبوب علشاه به طرز مشکوکی فوت می کند از قضای اتفاق قطبیت به آقای نور علی تابنده

می رسد این وضعیت چند حالت را پیش می آورد که کسی که حداقل تا آن مقطع یک ربع قرن باخانواده تصوف ارتباط نداشته با آنها سر ستیز داشته آنها را اصلاً به رسمیت نمی شناخته خانواده

اش را یک جریان فکری منحرف می دانسته این اواسط دهه 70 می آید به قطبیت این فرقه می رسد .
بررسی سلسله سند فرقه گنابادیه
صوفیها معتقدند که هر صوفی باید بتواند از عهده اثبات سلسله برآید یعنی سلسله خود را بدن انقطاع به امام ائمه برساند چون مدعی هستند که قطبیت ادامه امامت و یا حداقل نیابت خاص

است . شیخ هبه الله جذبی شخ فرقه گنابادی که تئرسین اینهاست در کتاب باب ولایت ص 291 می آورد :
مجازین در زمان غیبت باید دارای نص اجازه سلسل باشند که به امام منتهی گردد .
صفی علی شاه می گوید :
مرشد طریقت باید از عهده اثبات سلسله برآید که یدا به ید می رسد تا به امام (کتاب مقدمه دیوان صفی ص 16)
نور علی تابنده قطب فعلی گنابادیه :
اگر کسی اجازه اش یدا به ید امام رسد رهبری و ارشاد او شرعی و قانونی است و الا رشته اش قطع شده است
فصلنامه عرفان ایران شماره 7 ص
این سلسله تا سلطان محمد گنابادی و تا طاووس العرفا فقط مال گنابادیه است و از آنجا بالاتر در نعمت اللهی مشترک است البته تنها فرقه ای که خانودگی وارثی است فرقه گنابادیه است بجز

نور علی تابنده که عموی حاج علی تابنده است بقیه اقطاب پدر و پسر بوده اند . گنابادیها سلسله اقطاب خود را که سلاسل می گویند را اینگونه معرفی نموده اند
حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع)
شیخ المشایخ معروف کرخی
شیخ المشایخ سری سقطی
قطب اول : شیخ جنید بغدادی
قطب دوم : ابو علی رودباری
قطب سوم: ابو علی کاتب
قطب چهارم ابو عمران المغربی
قطب پنجم : ابوالقاسم گورکانی
قطب ششم : ابوبکر طوسی نساج
قطب هفتم : احمد غزالی
قطب هشتم : ابوالفضل بغدادی
قطب نهم : ابوالبرکات
قطب دهم : ابو مسعود اندلسی
قطب یازدهم : ابو مدین
قطب دوازدهم : ابو الفتوح
قطب سیزدهم : کمال الدین کوفی
قطب چهاردم : صالح بربری
قطب پانزدهم :‌عبدالله یافعی
قطب شانزدهم : نعمت الله ولی
قطب هفدهم : برهان الدین خلیل الله
قطب هجدهم : حبیب الدین محب الله اول
قطب نوزدهم : کمال الدین محب الله اول
قطب بیستم : میر شاه برهان الدین خلیل الدین دوم
قطب بیست و یکم : میر شاه شمس الدین محمداول
قطب بیست و دوم : میر شاه حبیب الدین محب الله دوم
قطب بیست و سوم : میر شاه شمس الدین محمد دوم
قطب بیست و چهارم : میر شاه کما الدین عطیه الله دوم
قطب بیست و پنجم : میر شاه شمس الدین سوم
قطب بیست و ششم : محمود دکنی
قطب بیست و هفتم : شمس الدین دکنی
قطب بیست و هفتم : شمس الدین دکنی
قطب بیست و هشتم : رضا علیشاه دکنی
قطب بیست و نهم : حسین علیشاه اصفهانی
قطب سی ام : مجذوب علیشاه همدانی
قطب سی یکم: میرزا زین العابدین شیروانی مست علیشاه
قطب سی و دوم : رحمت علیشاه شیرازی
قطب سی و سوم : سعادت علیشاه اصفهانی
قطب سی و چهارم : سلطان محمد (سطان علیشاه )گنابادی
قطب سی و پنجم : ملا علی نور علیشاه ثانی
قطب سی و ششم : محمد حسن صالح علشاه
قطب سی و هفتم : سلطان حسین تابنده رضا علیشاه
قطب سی و هشتم : علی محبوب عیشاه
قطب سی و نهم : دکتر نور علی تابنده مجذوب علیشاه
هر جا بتوانیم این رشته را ببریم کارشان تمام است و 50 درصد آثارشان در رابطه بااین سلاسل است که اثبات سلاسل کنند .
معروف کرخی کیست ؟
محمد باقر سلطانی (پسر کوچک ملا سلطان ) می گوید :
در سال 200 هجری عده ای از شیعیان خراسان به مقصد زیارت و تشرف امام رضا (ع) بر در خانه ان حضرت جمع شدند و پس از اخذ اجازه شرفیابی از کثرت شکر و ولع به حالت هجوم وارد 

منزل شدند جناب معروف که در آنزمان پیرمرد ضعیفی بود بر اثر ازدحام جمعیت دچار شکستگی پهلو گردید و رحلت فرمود و مدفن او در بغداد است .(رهبران طریقت و عرفان )
اولین کسانی که افسانه معروف را درست کرد ابو عبدالرحمن سلمی صوفی صاحب کتاب طبقات الصوفیه است .
وی میگوید :
معروف در 8 سالگی بدست امام (ع) مسلمان شد و پدر و مادرش مجوس بودند .
ملا علی گنابادی میگوید : معروف در 8 سالگی بدست امام (ع) مسلمان شد و در بانی امام در سال 200 هجری فوت کرد امام رضا (ع) در148 یا 153 متولد شده اگر 53 بگیریم معروف

47 ساله می شود (اگر در 8 سالگی مسلمان شده و در 200 فوت کند ) پس چطور در سن پیری در ربانی امام فوت نموده است .
نعمت الله ولی در مورد معروف کرخی می گوید :
    
او از مولا جواز احسان یافت
              کفر بگذاشت نور ایمان یافت
    
یافت در خدمت امام مجال
              بود دربان درگهش ده سال
طرائق الحقائق ج 2 ص 458
    
علامه هاشم الحسنی می نویسد در تاریخ شخصی به نام معروف بن فیروزان کرخی نیست (تصوف و تشیع )
اینها این اسم را از نام معروف بن خربوذان کرخی که از اصحاب امام صادق کاظم و رضا علیهم السلام بوده است کپی کرده اند بعدها سلطانحسین تابنده که متوجه اشکالات این نظریه شد امد

و سعی کرد این معروف را همان معروف بن خربوزان کرخی معرفی نماید .
سلطان حسین تابنده می گوید :
شیخ معروف خدمت حضرت صادق (ع) و کاظم و رضا علیهم السلام رسده و از طرف حضرت رضا مامور به دعوت ولایتی بوده (نابغه علم و عرفان ص 59)
حرف کدام را باید باور کرد
اشکالات اساسی
اول : معروف زودتر از امام از دنیا رفته یعنی امام رضا علیه اسلام در سال 202 و معروف در سال 200 فوت شده و چطور می شود کسی قطب بعد از امام باشد و خودش زودتر از اماماز

دنیا برود .
دوم : اگر معروف قطب باشد چطور می شود در یک زمان با وجود امام قطب دیگری باشد .
سوم : اگر بر فرض قبول کنیم معروف بعد از امام هم بوده است پس تکلیف امام جواد و هادی و عسگری علهم السلام چه می شود (هر چند در جواب این اشکال می گویند : از اینجا به بعد

امامت به دو قسم تقسیم می شود امامت طریقت و امامت شریعت بعنی از امام رضا به بعد ائمه فقط امام شریعت بوده اند و بیان احکام شرعی کارشان بوده است و امامت طریقت و عرفان

واخلاق به معروف واقطاب بعد رسیده است )
چهارم : در جواب این اشکال آقایان عدول کرده اند و گفته اند که معروف شیخ مجاز بوده وقطب نبوده است.
حال سوالی پیش می آید که اگر معروف شیخ بوده پس چرا سلسله خود را به امام رضا علیه السلام می رسانیید چرا به امام زمان عج نمی رسانید .
ضمنا اگر معروف یخ است چطور یک شیخ مجاز می تواند قطب مشخص کند وسری سقطی را به قطبیت برگزیند و اگر سری قطب نیست چگونه می شود او جنید بغداد را به قطبیت معرفی کند.
اصلا در زمان حیات امام چگونه می شودمعروف به سری حکم بدهد ولی امام زنده باشد .
اشکال دیگر بر سلسله سند اینها اینست که اگر جنید بغدادی قطب شده است پس امام زمان(عج) چکاره هستند .
مگر می شود 2 قطب در یک زمان باشند .
سلطان حسین تابنده گنابادی درچاپ 84 نابغه علم و عرفان ص می گویند :
شیخ جنید از طرف امام حسن عسکری (ع) مجاز در دعوت بود و در زمان امام زمان آن سمت را داشت ولی بعیت و تربیت او توسط شیخ سری سقطی بود .
ملا علی گنابادی می گوید :
جنید پس از رحلت امام عسکری و غیبت حیات داشت لهذا قطب ظاهر گشت و و کلای اربعه خلافت نداشتند بلکه سفارت بود و دستگیری نمی کردند. (صالحیه ص 348)
(اینجا به زعم ملا علی اولین قطب جنید است )حال سوال این است که حکم ولایت او کجاست ؟ در حالیکه قطب بعدی را قطب بعدی راقطب قبلی دعوت می کند امام مگر ظهور و غیبتش

فرق می کند .
اگر جنید قطب است پس امام چکاره است ؟
اینها اینهمه داستان بافته اند وسعی کرده اند سلسله خود را به امام رضا علیه السلام برسانند .
حال برای اینکه میزان دروغگویی حضرات مشخص شود شعری از نعمت الله ولی می آوریم تا ببینیم اینها چقدر راست می گوید و آیا اصلا سلسله اینها به امام رضا علیه السلام می رسد یا نه .
نعمت الله ولی خود می گوید :
    
شیخ ما کامل و مکمل بود
              قطب وقت و امام عادل بود
    
گاه ارشاد چون سخن گفتی
              در توحید را نکو سفتی
    
یافعی بود نام عبدالله
              رهبر رهروان ان درگاه
    
صالح بربری روحانی
              شیخ شیخ من است تا دانی
    
پیر او هم کمال کوفی بود
              کز کمالش سی کمال افزود
    
باز باشد ابولفتوح سعید
              که سعید است ان سعید شهید
    
از ابی مدین او عنایت یافت
              به کمال از ولی ولایت یافت
    
مغربی بود و مشرقی به صفا
              آتابی تمام مه سیما
    
شیخ ابی مدین است شیخ سعید
              که نظیرش نبود در توحید
    
دیگر آن عارف و دود بود
              کنیت او ابو سعود بود
    
بود در اندلس ورا مسکن
              بس کرم کرد روح او با من
    
پیر او بود هم ابولبرکات
              بکمال و جمال و ذات و صفات
    
باز ابولفضل بود بغدادی
              افضل فاضلان به استادی
    
شیخ او احمد غزالی بود
              مظهر جامع کمالی بود
    
خرقه اش پاره بود او بکر است
              زانکه نساج با ابوبکر است
    
باز شیخ بزرگ ابوعثمان
              که نظریش نبود در عرفان
    
مظهر لطف حضرت واهب
              بندگی ابو علی کاتب
    
شیخ او شیخ کاملش دانند
              بو علی رودباریش خوانند
    
شیخ او هم جنید بغدادی
              مصر معنی دمشق دلشادی
    
شیخ او خال سری سقطی
              محرم حال او سری سقطی
    
باز شیخ سری بود معروف
              چون سری سر او به او مکشوف
    
از اینجا به بعد ببینید آیا نعمت الله خود را به امام رضا می رساند یا اینرا بعدا این صوفیان اضافه نموده اند
    
شیخ معروف را نکو میدان
              شیخ داوود طائیش میخوان
    
اوز موسی جواز احسان یافت
              کفر بگذاشت نور ایمان یافت
(حال موسی کیست خدا می داند )
    
پیر او هم حبیب محبوبست
              عجمی طالب است و مطلوب است
    
پیر بصری ابولحسن باشد
              شیخ شیخان انجمن باشد
    
یافت او صحبت علی ولی
              گشت منظور بندگی علی
    
خرقه او هم از رسول خداست
              این چنین خرقه ای لطیف کراست
مثنوی 71 ص 661 دیوان شاه نعمت الله ولی
    
مشکل دیگری که هست سنی بودن سر سلسله های این فرقه است .لذا آمده اند به دو طریق این مشکل را توجیه کنند
1- تقیه
2- اول سنی بودند بعد شیعه شدند
فرقه ای مثل گنابادیه آمده و نسبت به برخی از افراد مثل حسن بصری و برخی دیگر از سران تصوف خود را بی قید نشان دادن وسعی کردند در سلاسل اسمی از حسن بصری نیاورند .
عمده ترین توجیه برای شیعه نشان دادن آنها تقیه کردن آنهاست .
فصلنامه عرفان ایران که ارگان رسمی نعمت اللهی گناببادی است که به سرپرستی صوفی اروپا نشین مصطفی آزمایشی درشماره 3 ص 108 نوشته است که :
صوفیه در زمان امامان بزرگوار شاگری و تقیه به شیوه ائمه معصومین را داشتند .
در جایی دیگر برای رفع این شبه می نویسند :
چندان در بند اظهار تشیع معنوی خود نبودند و به اقتضای مولد (محل تولد ) و اجتماع محل رشد خود با لطبع به یکی از مذاهب فقهی اهل سنت عمل کرده اند. (عرفان ایران ش 10ص83)
حتی اینها برای حل این مشکل تعریف جدیدی از شیعه و سنی ارائه دادند
دکتر مصطفی آزمایش از بزرگان فرقه گنابادی در اروپا می گوید :
سنی کسی است که پیرو رسول خدا بوده و از دو زیاده روی بر کنار باشد نه دشمن علی و اولاد او باشد و نه دشمن خلفای راشدین (ابابکر عمر و عثمان ) به این ترتیب کسی که از خلفای

راشدین بدگویی کند رافضی است و کسی که با علی (ع) مخالفت کند خارجی است کسی که به خلفای راشدیین و به آل رسول الله احترام گذارد و حرمت آنان را مراعات نماید وسنت رسول خدا را

نیز پاسدار باشد سنی محسوب می شود و به این اعتبار است که بسیاری از بزرگان تصوف و عرفان مانند سنایی، مولانا و عطار و شاه نعمت الله ولی خود را سنی خوانده اند .(مجموعه مقالات

درباره شاه نعمت الله ولی ص 49)
دکتر نورعلی تابنده قطب این فرقه در کمال تعجب می گوید : خلافت حق علی نبود ملت بود و وظیفه علی یعنی ما مسلمین حق داشتیم که بعد از پیغمبر به عنوان جانشین او خلیفه ی مثل

علی داشتیم (مجموعه مقالات درباره شاه نعمت الله ولی ص 15)
او با زیرکی تمام خلافت را حق مردم می داند و می خواهد بگوید خود مردم نخواستند این حق را به علی علیه السلام بدهند و وظیفه از دوش ایشان ساقط شد او نمی گوید اینها خلافت را غصب

کردند .
خواجه عبدالله انصاری می گوید :
از میان دو هزار صوفی که شناخته ام تنها دو نفر از آنها مذهب رافضی داشتند. (کتاب تصوف و تشیع ص 113)
نویسندگانی از خود صوفیه هم مثل اسدالله خاوری و دکتر نصر سعی در اعتراف به این نکته دارند که تصوف سابقه سنی گری دارد و با دادن لقب شیخ شهید به نجم الدین کبری سعی کردند

شیعه جلوه دهند که این ادعا فاقد مدرک است .
دکتر تابنده می کوید : هر کس امامت حضرت علی علیه السلام را قبول داشته باشد از نظر ما شیعه محسوب میشود و اگر رد کند سنی محسوب می شود .
(ولی نمیگوید امام چندم را قبول داشته باشد و نمیگوید شیعه دوازده امامی )
ابن جنید که به ادعای همه علمای سنی از اهل سنت است از طرف امام قطب می شود ؟؟
و هیچ کس جز صفی علیشاه در صد ساله اخیر ادعای شیعه بودن جنید را نکرده !
    
    
توجه :
این مطالب ، مختصری بود از عقاید و تاریخچه تصوف ، باشد که مورد رضای حضرت حق قرار گیرد . یقینا برای شناخت بیشتر مطالعات مفصلی نیاز است .
    
اسامی برخی ازکتب مورد نیاز :
    
1- درکوی صوفیان (محمد تقی واحدی)
2- سلسله های صوفیه ایران (نور الدین مدرسی چهاردهی )
3- تاریخ تصوف (آیت الله عمید زنجانی )
4- رازگشا (کیوان قزوینی )
5- عرفان سماع مولوی (مدرسی )
6- تشیع و تصوف (علامه معروف الحسنی )
7- در خانقاه بیدخت چه میگذرد (حاج شیخ محمد مدنی گنابادی) 

     

                                   
                                                    بزرگتر    
    
با تشکر
.......خدا نگهدار.......

پس از اینکه سعادت علیشاه به سبزوار رفت و مرحوم ملاهادی سبزواری او را تحویل نگرفت ملا سلطان شیفته او شد و به اصفهان رفته و رسما صوفی شد بعدها به بیدخت برگشت و در آ‌نجا

نظرات 2 + ارسال نظر
شمس چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 21:20 http://www.kherqeof.parsiblog.com

سلام دوست عزیز وبلاگتون زیباست. اشکالی نداره خوشحال می شم کمکی کنم.

شمس چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 21:23 http://www.kherqeof.parsiblog.com

یه پیشنهاد : سعی کنید مطالبتون کوتاهتر باشه و در دفعات بیشتر. یا علی

سلام
کوتاهت که انصافآ درست میگید ولی راهی نداشتم.
مطلب کامل بود و حیفم میومد که بخشی رو حذف کنم.
مطلب رو به 15 قسمت تقسیم کردم که هنوز 6 قسمت دیگه مونده!!!
و میخواستم یه جورایی مططالب پیوسته تر باشه که...
منتظر بازدیدهای دوباره شما هستم

با تشکر
.......خدا نگهدار.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد